اتمام هفت ماهگی
امروز 1390/12/8 است پدرت باید امروز عصر گزارش ماما را ببرد پیش دکتر.........
توی این مدت اتفاقات زیادی افتاد:
1-خانه تکانی حدود 21 بهمن بعد 2 روز و چند هفته جابه جایی وسایل خونه بلاخره تموم شد
1390/11/30 جشن عقد دختر دایی ات بود با کلی دلخور شدن و ناراحتی من که هر چی بگم کم گفتم..........
3-پدرت تلویزیون رو عوض کرد واسه اتاق خواب و اتاق تو لوستر خرید
4-مامی با کمک پدرت وسایلت را اوردن
5-سروسی خوابت را آوردن.دقیقا روزی که دایی امیر و خانمش اومده بودن اینجا (بعد سفر آلمان)
6-حدود 1.5 روز اسهال استفراغ شدیدی شدم در تاریخ 1390/12/2 خیلی خیلی واسه تو میترسیدم....با سرم و لطف خدا ...خوب شدم.
7-پسر عموی پدرت(ابی) 2 شب پیش بهش زنگ زد و اومدن تو رو تبریک گفت.
و خدا رو شکرواسه همه نعمات بی حسابش
گیلاس من ...امروز صبح زود پدرت میگفت "معلوم نیست تو چه شکلی باشی..دوست داره چشم و ابروت شبیه خودش باشه"آره عزیزم.........منم همین نظر رو دارم...ولی بقیه چهره ات اگر به سمت دایی هات بره عالی میشه..........بهر حال ما دوستت دارم و از خدا فقط سلامتی تو رو میخوام
یازدهم این ماه ...7 تموم میشه به لطف خدا