ماجرای سونوگرافی در هفته ششم بارداری
20 شهریور 1390 از صبح یک استرس خفیف را حس میکردم.خلاصه عصر حدود ساعت 4 با پدرت و مامی رفتیم واسه سونوگرافی......مدتی منتظر ماندیم.بعد نوبت ما شد و دکتر گفت من در داخل ساک حاملگی جنین نمی بینم باید 15 روز دیگر مجددا سونو شوی.
تمام وجودم را غصه گرفت .توی راه برگشت دائم بغضم را کنترل می کردم ولی با اینحال باز هم اشکم جاری می شد.پدر عزیزتر از جانم می گفت نگران نباش توکل بخدا کن ....با شوخی می گفت نگفتم به کسی نگین هنوز زوده.....همش فکر میکردم چطور این 15 روز می گذره اصلا ممکن که بگذره.خلاصه از همان شب مامی به اتفاق ما به خونمون اومد(آخه قبلش خونه اونها بودیم).
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی